رحیم معینی کرمانشاهی درگذشت
درگذشت / رحیم معینی
به گزارش سایت فتوکده : استاد معینی کرمانشاهی ترانه سرا در بیمارستان جام جم دارفانی را وداع گفتند
رحیم معینی کرمانشاهی (زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۰۴ در کرمانشاه)، نقاش، روزنامهنگار، نویسنده، شاعر و ترانهسرای اهل ایران است؛وی فرزند کریم خان معینی و نوهٔ «حسین خان معین الرعایا» است.
کودکی
رحیم معینی، که تخلص «امید» را در شعر برگزید، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در کرمانشاه متولد شد. پدرش کریم معینی، ملقب به سالارمعظم، مردی شجاع و دلیر بود و بهواسطهٔ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی مبارزان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشهٔ انزواء به سر بُرد
دوران هنری
او از سال ۱۳۴۱ به کار نقاشی پرداخت و در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذارد که از جمله تابلو حضرت مسیح (ع) با کار سیاه قلم است و در ضمن کارهای نقاشی به نظم شعر میپردازد و قسمتی از آثار ادبی و اجتماعی او در روزنامهٔ سلحشوران غرب به چاپ رسید و داستان اختر و منوچهر را در چهار تابلو به رشتهٔ نظم کشید و در آن حقایقی از اجتماع زمان را مجسم کرد. امید شاعری توانا و خوش ذوق و دوست داشتنی است و ضمن سرودن شعر چندی به تصنیف سازی پرداخت و تصانیف او که توسط خوانندگان رادیو خوانده میشد از شهرت به سزایی برخوردار گردید. از آثار او چهار مجموعهٔ شعر به نامهای: ای شمعها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیزطبع و نشر شد. استاد معینی کرمانشاهی قبلاً «عشقی» و بعد از مدتی «شوقی» و سپس «امید» و بالأخره «معینی» را برای تخلص برگزید.
پیری
معینی کرمانشاهی از سال ۱۳۸۷ به دلیل کهولت سن و بیماری از به نظم کشیدن تاریخ ایران دست کشید و درمنزل شخصی بستری شد
.
.
رحیم معینی کرمانشاهی درگذشت,فوت رحیم معینی کرمانشاهی,عکس رحیم معینی کرمانشاهی,بیوگرافی استاد رحیم معینی کرمانشاهی,مرگ رحیم معینی,رحیم معینی فوت کرد با عکس
شعر بالا از اصغر واقدى است
معینی کرمانشاهی هم رخت بربست خدایش بیامرزد معلوم نیست تاکی کسی به گرداوبرسد
ای شمع ها بگریید که پر کشید معینی …
آن آفتاب سوزان ؛ فرشته ی زمینی !
ای شمع ها بگریید ؛ واژه دگر تلف شد …
گل ها همه رفتند ؛ این قرن پر از علف شد !
ای شمع ها بگریید ؛ آن یار ما سفر کرد …
آن خوش نسیم ؛ خوش عطر ؛ از کوی ما گذر کرد !
ای شمع ها بگریید ؛ پروانه ها رفتند …
عاقل دگر نمانید ؛ مستانه ها رفتند !
ای شمع ها بگریید ؛ همچون دو چشم پرخون
همچون دو دست فرهاد ؛ همچون نگاه مجنون !
ای شمع ها بگریید ؛ آن خاک بر سر ما …
دیگر رفت معینی ؛ مرشد و رهبر ما !!!
♥♥♥ افشین احسن – در سوگ معینی کرمانشاهی ♥♥♥
روحش قرین رحمت حق باد
روحش شاد