عکس نوشته غمگین تنهایی

عهد بستی

آنچه بین ماست ابدیست…

یادم رفت که بپرسم…

آیا عشق را می گویی یا رنج را…

تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت

دله زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب و روزم به همین خانه گذشت

مه شــب پیش رُخــم غیرت مردانه گرفت

خسته ام

خیلی خسته!

به من جایی بدهید

می خواهم بخوابم،

یک تخت خالی

یک دنیای خالی

یک قلب خالی…

گاهی وقت ها باید

رفت، رفت، رفت

یک خیابان دراز را گرفت

تا آخرین نفس رفت

پیچید به یک کوچه ی باریک

و ناپدید شد…

امان از دلتنگی

بی دعوت می آید

بی مقدمه با کبریت خاطرات

آتشی درون قلبت روشن می کند

که سراپای وجودت را

می سوزاند، امان

از دلتنگی…

عکس نوشته غمگین تنهایی با متن

شب سکوت می کند

تا فریاد دلتنگی های من را بشنود

نیستی و شب چه کوتاه است

برای تمام ناگفته های من…

گناه اشک های من

گردن هیچ کس نیست؛

گریه های من میراث دلی است که

تنها به دنیا آمد؛

تنها نفس کشید؛

و تنها خواهد رفت؛

تـو……

کجای جهان منی

ای نزدیک ترین دور!

که من سال هاست

روزها را…

به انتظار نشسته ام

و سهم چشمانم همیشه

بی خبری است…!

امشب باران چشمانم

بند نمی آید

به عادت گذشته

منتظر نوازش توست،

نمی داند دیگر نه تو هستی

نه نوازش دستانت…

دیگر دلم آرام ندارد

یادت اینجاست

خودت کجایی؟

بی انصافی است،

حواس من به تو باشد

و حواس تو جایی دیگر…

هر آرزویی…

برای خودم داشتم…

به تو مربوط می شود؛

دل خوشی ام سلامتی ام

آرامشم! می دانی، تمام این ها…

با بود تو برآورده می شود پس تنها…

یک آرزو برایم باقی می ماند.«بودنت»

عکس نوشته های غمگین بی کسی

چه حاجت است به اینگونه دلبری از من؟

تو را که از همه ی جنبه ها؛

سری از من…

درخت خشکم و هم

صحبت کبوترها

تو هم که خستگی ات رفت؛

می پری از من…

غروب که می شود

چهار سوی دلم را به

انحصار چهارگانه خود

در می آورند

دلتنگی، بغض،

اشک و غم نبودنت

را می گویم

بغض دارم به وسعت تمام تنهایی ام،

درد دارم به بیکرانه دلتنگی هایم،

گلویم نوای فریاد زدن ندارد

سکوت کرده ام

تا صدای خیالت را بشنوم

تنها با قلم به روی دفترم می پاشم

بغضم را

اشکم را

فریادم را…

دلتنگم

و خیال تو

پونه ای خشک است

در دستانم

که هرچه بیشتر

خُردش می کنم

عطرش بیشتر زندگی را برمی دارد

شب که باران می زند

خاطره ها دستم را می گیرند و

از تمام “خیابان”های شهر

عبورم می دهند…

کاش می دانستم

از پشت کدام پنجره امشب

پرده ها را برای ندیدنم می کشی…!

بیا به هم دروغ بگوییم

من بگویم می ترسم

در آشفتگی خیالتم

تو آغوش باز کنی و بیایی

عکس نوشته غمگین عاشقانه پروفایل

من و شب های دراز و غم و تنهایی دل

تو به دشواری راز و تب و بیماری دل

حیف و افسوس که بنوشته شد از روز ازل

سهمم از تو همین آه و پریشانی دل

دلتنگم…

دلتنگ کسی که

هیچ کس ام نبود…

همه کسم شد…

و در آخر…

بی کس ترینم کرد و رفت

امشب ای ماه کجایی که دلم غمگین است

دیده بگشا مرا آمدنت تسکین است

تو که هم صحبت تنهایی شب های منی

پس کجا مانده ای امشب سحر نزدیک است

آمدی دیر چرا ای که رخت تسکینم

نکند قلب تو هم زخمی و دل چرکین است

یک بار طعم عشق را چشیده ام

قلبم را تند کرد

بدنم را دیوانه

حواسم را به هم ریخت

و رفت…

گفتمش جان؛ بمان!

بی تو سراید جان من

جان من را بی صدا، با خنده اش دزدید و رفت

---

کاش می شد قفل دلتنگی، شکست!

کاش می شد درب تاریکی، گسست

کاش می شد بین مردم، بود و زیست!

کاش می شد مثل باران ها، گریست!

کاش می شد با محبت، جان سپرد!

کاش می شد بی توقع، بود و مرد!

عکس نوشته غمگین جدایی برای استوری

کاش می شد

حال خوب را

لبخند زیبا را

بعضی دوست داشتن ها را

خشک کرد!

لای کتاب گذاشت

و نگه شان داشت…!

شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه ما

کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه ما

ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم

سر و سامان بده بر این دل دیوانه ما

آزرده دل

از کوی تو رفتیم

و نگفتی کی بود؟

کجا رفت؟

چرا بود

و چرا نیست؟

اجبار نمی کنم به دادم برسی

هرچند نمانده از فراق نَفسی

تنها

به همین خوشم که هرگز ندهدم

یک موی تو را

تمام عمرم به کسی

تو رفته ای

که بی من تنها سفر کنی

من مانده ام

که بی تو شب ها

سحر کنم…

---

گاهی خوابت را می بینم

بی صدا بی تصویر

مثل ماهی در آب های تاریک!

که لب می زند و معلوم نیست

حباب ها کلمه اند یا بوسه هایی از دلتنگی؟

عکس نوشته های غمگین تنهایی و جدایی

و از آرزوهای بی شمار

تنها و تنها تو را خواستم

خواستنی با شکوه

رویایی

و محال

و محال…

---

بمان تنها که تنهایی

به این “تن” ها شرف دارد…

چه رفتن ها که می ارزد

به ماندن های پوشالی…

و من منتظر تو خواهم ماند

همچون کلبه ای تنها…

تا دوباره مرا ببینی و

در من زندگی کنی

و تا آن زمان

پنجره های من!

درد خواهند کشید…

می شد قفست باشم…

ولی آشیانه ات شدم!

در باز است

پنجره هم

تو ولی نرو…

تو را فریاد می زنم که بشنوی

تو را هوار می کشم که بمانی

چه منگ و مست، چه هراسان

در این ظلمت، پی ات می گردم

با خودم تنهایم مگذار

با تنهایی ام، تنهایم مگذار

نرو… بشنو… بمان

---

گفتی

«دوستت دارم» و رفتی…

من حیرت کردم…

از دور سایه هایی غریب می آمد…

از جنس دلتنگی و اندوه…

و غربت و تنهایی…

«و شاید عشق»

عکس پروفایل غمگین عاشقانه برای استوری

تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟

بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟

غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی

دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی

حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟

حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟

---

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

کاش “قلبم” درد “تنهایی” نداشت

“چهره ام” هرگز “پریشانی” نداشت

کاش “می شد” راه “سرد” “عشق” را

“بی خطر پیمود” و “قربانی” نداشت

---

نه کسی منتظر است،

نه کسی چشم به راه…

نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه!

بین عاشق شدن و مرگ

مگر فرقی هست؟

وقتی از عشق نصیبی نبری

غیر از آه…!

دورترین فاصله در دنیا

حتی فاصله ی مرگ و زندگی نیست!

فاصله ی من است با تو

وقتی روبرویت ایستاده ام و دوستت دارم،

بی آن که تو بدانی…