شعر تنهایی کوتاه و غمگین و اشعار تنهایی و دلتنگی

شعر تنهایی کوتاه و غمگین و اشعار تنهایی و دلتنگی

شعر تنهایی کوتاه و غمگین

بیا

که این تنهایی

هم قواره من نیست

یک شب آخر

متلاشی می‌ کندم بی #ت !


تنهایی من گوشه ای ندارد که

تو را به آغوش بکشم

من هر شب

کنار دیوار فرو ریخته عشقمان

قاب عکست را

به آغوش میگیرم…


با تو بودن را دوست دارم….

نه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی ام

فقط برای اینکه سایه ات را

روی دلم پهن کنی

و زندگی را نفس به نفس

با نفسهایت در دلم جریان بدی…

تا پازل خوشبختی ام را

با نگاه های عاشقانه ات

به معنا برسانم..


غروب دلگیر …

پا به پای جاده می روم …

دست در دست تنهایی ام …

چشم در چشم ماه …

و خیالی به وسعت تو که نیستی …

و دنیایی که هیچ است در نبودت …


بعد از ت

خاطراتت همنشین تنهایی هایم است

عزیزِ جان رفته ام

ت چه میدانی از دردی که

هر شب به جسم بی جانم رسوخ میکند

چه میدانی که بعد از ت

هیچ بودنی جای خالی ات را پر نمیکند…


گر بداند که چه خون می خورم از تنهایی

دلِ شب بر سر من

مست و غزل خوان آید!


نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن، که خیالی شدم از تنهایی

غمگین ترین اشعار تنهایی با عکس

نگاه کن

غروب که می  شود

خاطرات نبض مرا می  گیرند

تو زنده می  شوی

و من می  میرم

ای زیباترین حس دنیا

حالا که دوری

خیال و شب و تنهایی و باران

کدام یک مال من است ؟!


انگشتت را هر جای

نقشه خواستی بگذار

فرقی نمی  کند

تنهایی من

عمیق  ترین جای جهان است

و انگشتان تو

هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد


آلبومی دارم

پر از عکس  های تو

که فقط پنجشنبه  ها بازش می  کنم

و می  نشینم به تماشایت

قهوه  ای را تلخ می نوشم

و با شیرینی نگاهت خودم را

به جمع ه ای دیگر می  رسانم

تو تنها دلخوشی پنجشنبه  های منی


ای تنهایی

بمان با من

بمان با من

اینجا مردم شهر بی رحم اند

اینجا سر یک تکه نان

همه باهم می جنگند

می جنگند


ساعت همیشه

به وقت تنهایی کند نمی گذرد

گاهی به وقت انتظار

جان به لب می  رسد!


شب قبله گاه من است

شب دنیای سکوت و

مرهم است

ماه، چشم آسمان تنهایی ست

ماه نگاه اشک آلود جدایی ست


تلخ تر از قهوه  ای که

نوشیده  ام بی تو

تنهایی بود

در این کافه  پر خاطره

اشعار تنهایی کوتاه با عکس

تنهایی من

شکل فنجان چایی  ام شده است

کوچک، غمگین، کم رنگ

اما همیشه داغ

اما همیشه تازه


آخ که چه می ترسم

از این تنهایی عمیق

از صداهای درون

و نفس های رفیق

بودن با کسی که

تو را نخواهد

بدتر از تنهایی

عذاب آور است


یادت باشد

هیچ کس از تنهایی نمی  میرد

فقط حرف آمدن که می  شود

انتظار آدم را می  کشد


تنها تو جمع

و پشت خنده های بلند

دختری در خودش

مچاله شده

که حتی از چراغ روشن می ترسد

حتی از سایه خودش

هم می ترسد

که نمی شود پناهش داد

نمی شود نجاتش داد


ای سکوت و تنهایی من

بگو با من

از قصه آشنایی مان

بشکن خلوت دیوارها را

نابود کن حرمت کنج ها را

در خودت فریاد بزن

و مرا با خودت یکی کن

من یک عمر است

به امید صدای تو زنده ام


موسیقی متن زندگی ام

شده مثل آهنگ های داریوش

قدیمی، پر از خاطره

پر از صدای دلتنگی ها

و تنهایی ها

و تنهایی ها

شعر غمگین تنهایی و دلتنگی و بی کسی با عکس

عطر تو هر شب

می  پیچد در خیالِ من

چاره ی من چیست ؟

جز شب بیداری و تنهایی …


چشم من

بیا باهم گریه کنیم

تو روی صورت من

یک گونه خدایی

تو روی تنهایی عمیق من

اشک های زلالی

گریه کن و فریاد بزن

از تنهایی های عمیق من


بایست روی پاهای خودت

خودت را ببین

به خودت توجه کن

و خودت را دوست داشته باش

تنها باش

اما با هرکس نباش

این جامعه دونفره نمی شناسد

یا می درَد

یا دل می شکند


اگر یک روز از من بپرسند

قوی  ترین زنان دنیا چه کسانی هستند ؟

جواب می  دهم

زنانی که تنهایی را یاد گرفته  اند …


تا قیامت

روزهای من

زیر پتو سپری می شوند

با چشمان بسته

تاریکی و شب

آغوش آدم تنهایی ست که

در اتاق خود

غربت را با جان و دل

حس می کند


می خواهم خورشید را بدزدم

و رنگ سیاه بپاشم بر دل آسمان

چه فایده دارد زندگی کردن

چه فایده دارد دوست داشتن و

زنده بودن

مرگ، زندگی تدریجی عذاب تنهایی ست

و ما همه تنهاییم

در آسمان سیاه زندگی خویش


خوب من …

انگار دست سرنوشت

به تنهایی نمی  تواند

ما را به هم برساند

دستت را به من بده

باید به او کمک کنیم

شعر تنهایی با عکس نوشته

تنهایی

حسی ست که

در تار و پود نفست

حس می شود

وقتی کسی تو را نخواهد

وقتی کسی برای بودنت

خدا را شکر نکند

وقتی در جمع مردمان ظالم

قدم بزنی

و صدای فریادت

شنیده نشود

شنیده نشود


در امتداد هرشب

من هستم و تمامت تنهایی

با خویشتن نشستن

در خویشتن شکستن …


تمام درها بسته اند

من اسطوره خویش شده ام

در اتاقی که پنجره ندارد

آینه ام، آسمان خلوت رویایم

شده است

گرمای بدنم

نشانه تنهایی و زنده بودنم شده است

روزی پیدام می کنند

سرد، آینه شکسته و مچی پاره

و رد خون

روی دری بسته


رد پای تکراریِ

روزها روی

خواب شب هایم

خط انداخته

می خواهم بیدار نشوم

من مرگ تنهایی را

به خودم بدهکارم


هر چه گشتیم

در این شهر نبود اهل دلی

که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما


در آهنگ سکوتم

فریادی ست پر از

تنهایی های صد ساله

چند تا خط روی دیوار بکشم

تا کسی پیدا شود

و بیاید به ملاقاتم ؟


هیچ کس با من نیست

مانده  ام تا به چه اندیشه کنم

مانده  ام در قفس تنهایی

در قفس می  خوانم

چه غریبانه شبی است

شب تنهایی من

عکس نوشته غمگین تنهایی با شعر

گذشته ها برایم سراب است

خوشی و خنده و دوست داشتن

برایم مثل خواب است

حالا یک تنهایی مانده و

یک آدم تنهای غمگین و شکست خورده


دیواvها

برایم آواز دسته جمعی می خوانند

مرا در آغوش خود می فشرند

و مرا دوست دارند

تنهایی یعنی با دیوار رفیق شدن

در خیال خام خود

فرو رفتن و عمیق شدن

غرق شدن


جایی باید باشد

غیر از این کنج تنهایی

تا آدم گاهی آنجا جان بدهد

مثلاً آغوش تو جان می دهد

برای جان دادن


در امتداد هر شب

من هستم و تمامت تنهایی

با خویشتن نشستن

در خویشتن شکستن


شب لابلای موهایم می پیچد

و دور گلویم چنبره می زند

این شب است یا من خواب می بینم

که در تنهایی های چندساله من

جانم را گرفته، جانم را می گیرد

راستی زنده بودن چطور است ؟

من زنده بودن را سال هاست

از یاد برده ام


ستاره ها را می شمرم

و شب را در دامن خود

نوازش می کنم

شب پسری ست تنها

که از ترس اخم های خورشید

همیشه ساکت است و

تاریک

و تنها مثل من

مثل خودش

مثل تمام آدم ها


دنیا بدهکار من است

تمام صبح  هایی را که

 طعم تلخ چای را

تنهایی چشیدم

شعر تنهایی تنهایی با عکس

بر تنهایی خویش سجده می کنم

وقتی می بینم انسان ها

چه بی وفایند

در مواقع سختی و نیاز

چطور تنهایت می گذارند


تنهایی مثل غروب است

وقتی آسمان پر از

نارنجی های دلربا شده

از دور قشنگ است و فریبنده

در خود اما

دنیایی درونی دارد

دنیایی از خودِ خودِ گذشته

از حرف های نزده


چهار خانه دارد اما

برای پر کردن تنهایی من

حرف ندارد

پیراهن چهار خانه ات


یار همیشگی ست تنهایی

بی غل و زنجیر و منت ست تنهایی

به دوشش بکش و هرجا خواهی برو

رفیق همراه و دائمی ست تنهایی


من از صبح و هیاهوی مردم

از صدای ماشین ها و ترافیک ها

فحش های رکیک و بی وفایی ها

نگاه ها و حرف ها و حرف ها

می ترسم

تنهایی لابلای این جمعیت

گم می شود

من می ترسم از تنها بودن

در این جمع ها

وحشت دارم


عطر تو هر شب

می  پیچد در خیال من

چاره  من چیست

جز شب بیداری و تنهایی


تنهایی

رگ تپنده ای در

جان هر آدمی ست

که با شب اخت شده

که با شب آرامش می یابد

و هم آغوش می شود

عکس و متن تنها بودن

نترس از تنها بودن

وقتی دست هایی داری

که اشک هایت را پاک می کند

وقتی دیوارها هستند

و سقفی یک رنگ که در آن

از دروغ و دو رنگی خبری نیست

نترس که کسی صدایت را نمی شنود

تو خودت را داری

گوش هایت

و کاغذها

همدم های بی منتی هستند

که زیر دستانت

خش خش گریه می کنند


تو نباشی کنار من یعنی

دردهایی غریب در راهند

بی تو اینجا میان تنهایی

دست  هایم پناه می  خواهند


ساعت همیشه

به وقت تنهایی کند نمی  گذرد

گاهی به وقت انتظار

جان به لب می  رسد


هر چه گشتیم

در این شهر نبود اهل دلی

که بداند غم دلتنگی و

تنهایی ما…


شــب است

و زنی با سوزن دلتنگی

حسرت های نخ نما شده اش را

بر تنِ تنهاییِ لحظه ها

رفو می کند


حتی خواب هایم

نبودنت را

فراموش نمی کنند!

بعد از تو

هر شب

تنهایی ام را

به رُخم می کشند…!


عطرتو …

هر” شب” میپیچد در،

خیالِ من!

چاره یِ من چیست؟

جز …

شب بیداری و تنهایی…


اینجا پر است

از نبودن هایت ؟

این طعم تنهایی

عاقبت یک شب

من را

سخت دیوانه خواهد کرد


آغوش بگشا

بیا کنار تنهایی هایم بنشین

سر سنگین بغض هایم را روی شانه ات بگذار

عصر است و من حریف دلتنگی هایم نیستم

تو باید باشی و مهربانیت

تو باید باشی و طنین صدای دلنشینت

تو باید باشی

تا هر چه هست برود

غم غصه تنهایی و درد…

3 نظر برای این مطلب ثبت شده است:

پاییز آذر

۱۴ آذر ۱۴۰۱


اشعار زیبایی را در این مکان جا داده‌ اید که ارزش نوشتن، خواندن و تامل کردن را دارد من از آنها بهره بردم چنانچه گاهی درک شعری سخت باشد آن را با تمام وجودم می فهمم نصیحت می کنم بخوانید ، فکر کنید و لذت ببرید

تقوا

۰۴ بهمن ۱۴۰۰


سلام ، بسیار زیبا ، وقتی نوشته هایی بعد از عشق به خداوند در وجود و فکر و قلب ما تراوش میکند وبعد صداقت به عشق زمینی مارا در وجود خود صیقل میدهد آنوقت است که انسان نه به پول وزیبایی و شهرت و مقام و ......به هیچ چیز جز آن فکر نمی کنی جز به انتظار نشستن و.....

تنها .فامیل سیاه

۰۴ دی ۱۴۰۰


خیلی عالی

شما هم بخوانید