تقسیم شبه جزیره کره به دو کشور مجزای کره شمالی و کره جنوبی یک امر اجتناب ناپذیر نبود، بلکه نتیجه تحولات ژئوپلیتیکی جهانی و واقعیت های نظامی در پایان جنگ جهانی دوم بود.
مردم کره برای مدت ها در پی استقلال از سلطه خارجی بودند، اما رؤیای یک کشور مستقل و متحد با ظهور جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به تعویق افتاد.
با توجه به اینکه این دو ابرقدرت نمی خواستند کنترل کره را به دیگری واگذار کنند، شبه جزیره در امتداد مدار ۳۸ درجه تقسیم شد و زمینه برای شکافی تلخ که تا امروز ادامه دارد، فراهم شد.
بیش از سه دهه قبل از سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴ شمسی)، کره مستعمره امپراتوری ژاپن بود.
زمانی که ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم به نیروهای متحدین تسلیم شد، نیروهای شوروی و آمریکایی برای پذیرش تسلیم نیروهای ژاپنی و به دست گرفتن کنترل شبه جزیره وارد عمل شدند.
با این حال، برنامه ریزی کمی در مورد وضعیت پس از جنگ کره انجام شده بود.
در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵ (بهمن ۱۳۲۳ شمسی)، رئیس جمهور آمریکا، فرانکلین روزولت، پیشنهاد کرد که کره تحت قیمومت چهار قدرت یعنی ایالات متحده، بریتانیا، چین و اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرد.
استالین اصولاً با این موضوع موافقت کرد اما هیچ توافق قطعی قبل از مرگ روزولت در آوریل (فروردین ۱۳۲۴ شمسی) حاصل نشد.
تا زمان کنفرانس پوتسدام در ژوئیه ۱۹۴۵ (تیر ۱۳۲۴ شمسی)، اولویت آمریکا تغییر کرده بود و به تشویق مشارکت شوروی در جنگ علیه ژاپن برای تسریع در پایان جنگ توجه داشت.
برای تسهیل تسلیم نیروهای ژاپنی در کره، شبه جزیره در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ (۲۴ مرداد ۱۳۲۴ شمسی) در امتداد مدار ۳۸ درجه تقسیم شد؛ به طوری که نیروهای شوروی تسلیم نیروهای ژاپنی در شمال خط را پذیرفتند و نیروهای آمریکایی همین کار را در جنوب انجام دادند.
این تقسیم نظامی موقتی در نظر گرفته شده بود، اما به سرعت به یک تقسیم سیاسی تبدیل شد.
در هر دو منطقه شمالی و جنوبی، پس از پایان سلطه ژاپن، آشفتگی های سیاسی و اجتماعی گسترده ای رخ داد و گروه های ایدئولوژیک مختلف برای کسب قدرت و نفوذ به رقابت پرداختند.
در جنوب، دولت نظامی آمریکا جمهوری خلق کره را که به سرعت در سپتامبر ۱۹۴۵ (شهریور ۱۳۲۴ شمسی) اعلام شده بود، به رسمیت نشناخت.
دولت موقت تبعیدی که بازگشته بود، مجبور شد به جای اینکه به عنوان یک دولت عمل کند، به عنوان یک حزب سیاسی بازسازی شود.
در شمال، مقامات شوروی به کمونیست های کره ای که بخشی از مقاومت علیه ژاپن بودند، کمک کردند تا کنترل ساختار اداری را ابتدا در سطح محلی و سپس در سطح ملی به دست گیرند.
تا اوایل سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۴ شمسی)، یک دولت مرکزی کمونیستی به ریاست کیم ایل سونگ با حمایت شوروی در شمال مستقر شد.
در ادامه نیز تلاش ها برای ایجاد یک اداره موقت واحد کره ای تحت قیمومت مشترک آمریکا و شوروی شکست خورد.
در سپتامبر ۱۹۴۷ (شهریور ۱۳۲۶ شمسی)، با عدم پیشرفت در وحدت، ایالات متحده این موضوع را به سازمان ملل متحد تازه تأسیس برد و سازمان ملل قطعنامه ای صادر کرد که خواستار برگزاری انتخابات ملی تحت نظارت این سازمان در کره واحد شد.
با این حال، شوروی اجازه نداد کمیسیون سازمان ملل در شمال فعالیت کند و انتخابات تنها در جنوب در مه ۱۹۴۸ (اردیبهشت ۱۳۲۷ شمسی) برگزار شد.
این انتخابات منجر به تأسیس جمهوری کره (کره جنوبی) تحت رهبری سینگمان ری در اوت ۱۹۴۸ (مرداد ۱۳۲۷ شمسی) شد.
چند هفته بعد، در شمال جمهوری دموکراتیک خلق کره (کره شمالی) به ریاست کیم ایل سونگ اعلام موجودیت کرد.
تا سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ شمسی)، با خروج نیروهای اشغالگر آمریکایی و شوروی، کره به دو کشور مجزای دشمن و به شدت نظامی شده تقسیم شده بود.
تنش ها بین دو رژیم کره ای به سرعت افزایش یافت، به ویژه تحت تأثیر رقابت میان حوزه های نفوذ ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوره ابتدایی جنگ سرد.
در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ (۴ تیر ۱۳۲۹ شمسی)، نیروهای کره شمالی به کره جنوبی حمله کردند و این حمله آغازگر یک جنگ ویرانگر سه ساله در شبه جزیره کره شد که به نام جنگ کره شناخته می شود.
ایالات متحده با حمایت از کره جنوبی و تحت مأموریت سازمان ملل متحد علیه آنچه که تجاوزی با حمایت شوروی می دانست، به طور قاطع مداخله کرد.
این اولین نبرد بزرگ دوران جنگ سرد بود پس از آنکه نیروهای سازمان ملل تحت رهبری ایالات متحده ابتدا به یک محیط دفاعی کوچک در اطراف بوسان عقب نشینی کردند، در سپتامبر ۱۹۵۰ یک عملیات جسورانه آبی-خاکی در اینچئون انجام دادند که جریان جنگ را تغییر داد.
با این حال، وقتی نیروهای سازمان ملل به سمت مرز چین پیشروی کردند، جمهوری خلق چین به نفع کره شمالی وارد جنگ شد و نیروهای سازمان ملل را به یک عقب نشینی گسترده وادار کرد.
طی دو سال بعد، جنگ به یک بن بست خونین در نزدیکی خط تقسیم اولیه در مدار ۳۸ درجه رسید.
در ژوئیه ۱۹۵۳ (تیر ۱۳۳۲ شمسی)، یک آتش بس امضا شد که منطقه غیرنظامی شده ای به عنوان منطقه حائل ایجاد کرد و به درگیری خاتمه داد، اما هیچ توافق صلح دائمی حاصل نشد.
جنگ کره با تلفات انسانی ویرانگری به پایان رسید که حدود ۴ میلیون کشته بر جای گذاشت و تقسیم کره به دو کشور متخاصم را تثبیت کرد.
هر دو دولت رقیب در پیونگ یانگ و سئول خود را تنها مرجع قانونی بر تمام شبه جزیره می دانستند و امیدهای وحدت را از بین بردند.
در دهه های پس از جنگ کره، تقسیم شبه جزیره محکم تر شد، چرا که سیستم های سیاسی و اقتصادی متفاوت دو کره تثبیت گردید.
کره جنوبی به تدریج به یک دموکراسی سرمایه داری تبدیل شد و با حمایت های گسترده اقتصادی و نظامی آمریکا، به سرعت صنعتی شد و به یک کشور پیشرفته و متحد قابل اعتماد ایالات متحده تبدیل گشت.
در مقابل، کره شمالی به یک دیکتاتوری تمامیت خواه فقیر باقی ماند که در پایان قرن تحت فلسفه «سونگون» (اولویت به ارتش) خاندان کیم وضعیت بدتری پیدا کرد.
اقتصاد این کشور دچار رکود شد و به شدت به کمک و حمایت های اتحاد جماهیر شوروی و بعدها چین وابسته بود.
با فروپاشی حامیان کمونیست آن در دهه ۱۹۹۰ (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ شمسی)، کره شمالی به قحطی ویرانگری دچار شد.
علیرغم گفتگوهای گاه وبی گاه درباره امکان اتحاد دوباره دو کره، شکاف ایدئولوژیک و روابط خصمانه میان کره جنوبی سرمایه داری و کره شمالی کمونیستی بیش از حد عمیق بوده که امکان پل زدن بر آن وجود داشته باشد.
نقاط اصلی تنش شامل توسعه سلاح های هسته ای توسط کره شمالی، در نقض توافقات بین المللی، و همچنین دوره های افزایش تنش نظامی است.
تلفات ویرانگر جنگ کره هرگونه امید به اتحاد صلح آمیز را در کوتاه مدت از بین برد و خط آتش بس ۱۹۵۳ (تیر ۱۳۳۲ شمسی) را به مرز دائمی میان کره شمالی و کره جنوبی تبدیل کرد.
اگرچه دلایل اصلی تقسیم دیگر مطرح نیستند، اما رویارویی مداوم میان دو کره و تفاوت های سیاسی و اقتصادی بسیار عمیق آنها، هزینه های اتحاد را غیرقابل تحمل کرده است.
تقسیم مداوم مردم کره به دو کشور یکی از غم انگیزترین و پایدارترین میراث های ژئوپلیتیکی دوران جنگ سرد به شمار می رود.
اینکه آیا رؤیای یک کره متحد، صلح آمیز و شکوفا روزی محقق خواهد شد، همچنان پرسشی باز است که در تاریخ پیچیده سلطه خارجی و شکاف ایدئولوژیک شبه جزیره ریشه دارد.