.
عطر قرآن
در قیام تو قیامت جان گرفت
واز تمام اشقیا ایمان گرفت
ظهر عاشورا زمین کربلا
بوی عطر آیه یِ قرآن گرفت
_______________________
واقعه
کم کم امشب واقعه برپا شده، مهدی بیا
خیمه ها در آتشی اغنا شده، مهدی بیا
آن طرفتر، دلشکسته خواهری
در وداع پیکری تنها شده، مهدی بیا
_______________________
سیه پوش
زمزمِ اشک زچشمان ترم می بارد
آن دم که تورا باز دلم می خواند
تا روضه ی تو کُنج دلم بنشیند
جام سیه پوش، به تن می سازد
شعر نو درباره روز عاشورا
مکتوبه ی حسین
مکتوب می نویسم و به رنگ خدا مهرش کنید
درهای باغ شهادت را بگشایید
که دشتی ز سیب های سرخِ رسیده، زکربلا رسیده است
آن را به دشت لاله های بهشتی بسپارید
که دست خدا یک به یک سیب ها را چیده است
_______________________
باز تو را می خوانم
روح ایمان و یقین، باز تورا می خوانم
عطر فردوس برین، باز تورا می خوانم
من که خارم به گلستان تو ای ساقیِ نور
جلوه ی حق به جبین، باز تو را می خوانم
_______________________
کربوبلای ِعشق
خزان زد باغ زهرا را به برگ ریزش بچین برگی
که گفته این خزان باشد ؟
که آغاز بهاران است
اگر چه کربلا زخمی است
و زخمش کهنه و دیرین
که این کربوبلای عشق، همیشه جاودان باشد
داغِ کربلا
دلم گرفته از این غم، دگر توانی نیست
بر این تن خسته و رنجور، دگر جانی نیست
کاشک بر جان باغ، داغ کربلا نمی زدنند
کاشک بر سر نیزه ها، نشان قرآن نمی زدنند
کاشک بر این روایت پر غم ،سند نبود
کاشک اشقیا را دلی پر کین وحسد نبود
کاشک دروغ بود این نوحه و عزا دروغ بود
مرثیه خوانی بر این دشت پر جفا دروغ بود
_______________________
کجایی حسین
اسیرم اسیرت، کجایی حسین ؟
گدایم به کویت، توشاهی حسین
زبس در دلم عقده ها کاشتم
دلِ غصه را، توشفایی حسین
به زانوی غم هر محرم گذشت
همه چشم به راهیم، کجایی حسین ؟
اشعار عاشورایی جدید
پله پله تا ملاقات خدا
جز یاد خدا دلِ تو را گرم نکرد
افسوس که دشمن ازخدا شرم نکرد
کربلایِ تشنه ، غرق ماتم است
قدِ مولا از غمِ ساقی خم است
ردِّ آن خونا به ها دریا شده
چون خدا، کربوبلا تنها شده
کهکشانی سر به سر برنیزه ها
پلهِ پلهِ تا ملاقات خدا.
بس سبکبال و رها پر می زنند
بر درِ دلدار خود در می زنند
کربلایعنی خدا در یک کلام
بر حسین و کربلایِ او سلام
_______________________
احوال کربلا
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که گفتنی نیست غم های نینوا را
غم ها چه بی شمارند! غم ها چه بی حسابند
در کارزار دشمن سرها به نیزه ها را
لحظه به لحظه یک درد چون پتک آهنینی
بر کالبدِ دل من می کوبد این چرا را
آن کوه صبر زینب، آخر چه کرد آن دم
بر مقتلیِ که بودش دیدار آشنا را
صبری که درک آن نیست در حس و حال ما آه
یک دم نمیشود داشت آن حس و آن هوا را
بر آن سران بی تن، برآن حریم خیمه
با زینبش شناسند احوال کربلا را
دست روی دلم نگذار ….
دست روی دلم نگذار
که سالهاست زیر خروار خروار گریه، خاک خورده است
دست روی دلم نگذار
که غم پرور، پرورده ی زهراست
و سالهاست در این غمکده توانی برایش نمانده است
دست روی دلم مگذار
که در سوگی تمام نشدنی دست و پا میزند…
_______________________
باورعشق
صد دفتر اگر زایثارت بنویسند
هنوز مانده که درک ها کنند باورت.
_______________________
قیام
تصنیفِ قیامِ تو بانگی بود
یک جهان پنجره از بیداری
_______________________
هفتاد و دو آینه
هفتاد ودو آینه ره سپار کربلا
خوش درخشیدهِ خدا بر قلبِ این آینه ها
_______________________
طره ِعشق
در اوج شکوه سر بر نیزه شدی
در طشت بلا به بزمِ عشق طُرّه شدی
شاعر : کلثوم بهروزی
اشعار روز عاشورا با عکس نوشته | سایت فتوکده