.
غلام دلشاد متولد ۱۰ خرداد ۱۳۴۶ در شیراز، جانباز است
شاید شندیم درصد جانبازی اش پتکی باشد بر سرمان، کسی که برایش فرقی نمیکرد شهید شود یا جانباز، فقط میخواست بایستاد، جلوی همه کسانی که به خاک وطنمان چشم طمع داشتند
او ایستاد و جانباز ۱۷۰ درصدی شد …
وقتی ۱۶ ساله بود عشق و علاقه جبهه بی قرارش کرده بود چند بار به مراکز اعزام نیرو مراجعه کرد اما بدلیل اینکه به سن قانونی نرسیده بود از اعزامش ممانعت به عمل آوردند، راهی نداشت جز دستکاری توی شناسنامه، تاریخ تولدش را چند سال بزرگتر کرد تا اینکه قبول کردند راهی جنگ شود
در واحد مخابرات مستقر شد، اما دوست داشت به خط مقدم برود، به تیپ امام سجاد منتقل شد و به جنوب رفت، تا سال ۶۴ در چندین عملیات شرکت کرد، می گوید فقط به شهادت می اندیشیدم و مال دنیا و خانواده را فراموش کرده بودم
در منطقه اروندرود، كار ديده باني و مخابراتي را انجام مي دادم كه بي سيم يكي از واحدهاي كمين قطع شد و ما در حال بررسي عيب بوديم، يك هلي كوپتر عراقي در فاصله خيلي پاييني پرواز مي كرد
با اسلحه كلاش يك خشاب ۳۰ تايي را خالي كردم كه به هلي كوپتر اصابت كرد و با اين كه اسلحه خالي بود توانستم خلبان را به اسارت دربياورم
سال ۶۴ بود. من به عنوان بیسیم چی ۱۷ ساله در لشکر ۱۹ فجر عملیات فاو شرکت کرده بودم
گردانی که باید این عملیات را اجرا می کرد گردان امام علی (ع) بود که یکی از گردان های پیشرو و خط شکن به شمار می رفت. زمانی که داشتم گروه را هدایت می کرد راکتی آمد و دود غلیظی بلند شد و پشت آن بوی سبزی تازه، از آنجا که قبلا در آموزش ها به ما گفته بودند که بوی سیر و سبزی تازه گاز خردل هست و باید در ارتفاع قرار بگیریم، سریع به نخلستانی که در مجاورم قرار داشت دویدم و از نخلی بالا رفتم
نفس عمیقی کشیدم و با بیسیم وضعیتم را خبر دادم. همان موقع صدای زوزه خمپاره ای آمد و مستقیم به نخلی که من روی آن بودم اصابت کرد. از همان بالای درخت با سر به داخل مواد شیمیایی افتادم و بی هوش شدم
وقتی چشمانش رو باز کرد یک هفته از ماجرا می گذشت
در بیمارستان دکتر اسکوک کشور سوئد بود، هنوز مشکل چشمایش حاد نشده بود، به ایران که بازگشت وقتی تنها ۱۸ سال داشت قرنیه ها تاول زدند و چشمانش کور شد
وقتی در سال ۶۴ بینایی اش را بصورت کامل از دست داد
۱۴ سال چندین کشور برای درمان رفت اما راهی پیدا نشد، بالاخره به کمک پزشکان ایرانی و سلول های بنیادی امکانی بوجود آمد، خواهرش تحت هر شرایطی برای پیوند قرنیه اعلام امادگی کرد و بعد از ۹ ساعت عمل، نتیجه موفقیت آمیز بود و بیناییش اش یک چشم کامل و چشم دوم هم بعد از ۰/۸ توانایی بینایی بدست آورد
در ۲۴ ساعت ۳ ساعت خواب مفید ندارم و دائم از دستگاه نبولایزر و اکسیژن استفاده می کنم
در ولایت ذوبم، جان فدای اویم تا کور شود هر آنکه نتواند دید. این همه درد و آلام چون هدفمند است برایم از عسل شیرین تر است. ایستاده ام چون سرو و خروشانم چون موج
در سال ۱۳۸۶ در فارس انجمن حمايت از قربانيان سلاحهاي شيميايي را پايه ريزي کرديم با دعوت از جانبازان شيميايي درجهت اينکه اين انجمن بتواند به خواسته هاي حق آنها جامه عمل بپوشاند
می گوید سینه درب و داغونش فقط با اسپری ساخت آلمان آروم می گیره، همون کشوری که روزی به عراق سلاح شیمایی فروخت …
او با وضعیت جانبازی اش در رشته تیراندازی رشته تپانچه مقام اول و دوم کشوری را بدست آورد
در سال ۱۳۶۶ با وضیعتی که بعد از جانبازی داشت ازدواج کرد
خودش می گوید نمیدونم همسرم راضی بود یا نه ولی مادرش (مادر همسرش) می گفت فقط برای رضای خدا این ازدواج صورت گرفت، خانواده همسرش هم دو شهید در جنگ تحمیلی دادند …
ماجرای جانبازی و بینایی دوباره جانباز غلام دلشاد | سایت فتوکده