عکس های پروفایل بدون متن عاشقانه و غمگین با پروفایل بدون متن زیبا و خاص جدید را در سایت فتوکده می خوانید
به حسودان بگو ما عاشق همیم
چشمان تو پر از من است
و چشمان من پر از تو
من شبیه خودم و تو شبیه هیچکس
به حسودان بگو در آسمان ما
چیزی جز عشق پر نمی زند
که شاید از تماشای این عشق دق کنند
یا در کوچه و بازار قصه مان جار زنند
بهترین گره کور دنیا
همان چند لحظه
پیچ و تاب خورده
نگاه من به توست
که مست می شود
در همه تارو پودی که جز تو به هیچ بسته است
بر من ببخش
گاه چنان دوست دارمت
کز یاد می برم
که مرا برده ای ز یاد
دستانم را بگیر و ببر
جایی دور از این آدم ها
دور از این هیاهو
جدا از این همه جدایی ها
ببر به کورترین نقطه جهان
جایی که با آرامش
بوسه بر پیشانی ات بنشانم
و آغوشت
ابديتی تمام ناشدنی ست
چه دقيقه ها و روزهایی كه بايد حل شوم
در حجم صدای تو
و صدای تو
زمزمهی بی پايانِ آواز قناری هاست
و چه شوقی خوش تر از انتظار
انتظاری برای حل شدنِ من در آغوش تو
چقدر شب شده اینجا
چقدر تاریک است
کجاست راهِ گریز من از جهان شما ؟!
دور نباش
در این دنیای کوچک
در این آغوش دنج
نزدیک تر باش، از روح به جان
نزدیک تر باش، از جان به تن
نزدیک تر باش، از تن به من
تو، خود من باش …
چه آرامشی در من است
وقتی با منی
و چه آشوبیده ام بی تو
دور نشو
مرا از من نگیر
من حوالی تو بودن را دوست دارم
و کسی نمی داند
چقدر فرصت باقی ست
تا جبران گذشته کنیم
دستم را بگیر …
حیف، با این که دوستت دارم
سهم دستانم از تو پرهیز است
قسمتم نیستی و این یعنی
زندگی، واقعا غم انگیز است
اگر دیداری هم نباشد
حتی اگر لمسی هم نباشد
بی دلیل برای بعضی ها همیشه
جایی در دل هایمان هست
تو واقعيت دارى
مثل قهوه، مثل بى خوابى
و يا شايد خيال باشى
مثل فال، مثل خواب
تو چه واقعيت باشى، چه خيال
كامم از نبودن تو تلخ مى شود …
هیچ نامه عاشقانه ای
ارزش خواندن ندارد
وقتی که می توانی
به عمق چشم هایش نگاه کنی
یادت نرود، من و تو
یک عکس مشترکِ دو نفره
به این دنیا بدهکاریم
گاهی تنها چیزی که
مرا به زندگی پیوند می دهد
فراموشی دنیاست
یک فنجان چای
نسیمی آفتاب زده
و یک موسیقی آرام
چیزی شبیه صدای تو
دست های تو کلید صبح است
که سوی مشرق می چرخد
و سپیدی را از پسِ نرده سایه روشن
به سوی پنجره ها می خواند
دوستم داشته باش
از رفتن بمان …
دستت را به من بده
که در امتدادِ دستانت
بندری ست برای آرامش
جانِ جوانی مرا
پیرِ ترانه کرده ای
زبان احساسِ مرا
تو عاشقانه کرده ای
بهار.. پاييز.. زمستان..
چه فرقى مى كند كدام فصل باشد؟!
وقتى قرار نيست
مثل ديروز، امروز يا فردا
مرا به تو برساند …
به سراغ من اگر مى آيى
با آيه اى از عشق بيا
ديرگاهی ست چراغ دل من
از عطش عشق، تر است
کاش پیدایم کنی
یک جورِ تلخی گم شدم ..!
با من قدم بزن، تنهاتر از همه
ای مصرع سکوت، در شعر همهمه
با من قدم بزن، چله نشین عشق
فرمانروای قلب در سرزمین عشق
به نظاره نشستن هم دارد
زنی که بافتن موهایش
کم از شعر گفتن ندارد
مانند کوچه ای که مسیر عبور توست
در من قدم زدی و مرا جا گذاشتی
ماهی شدم که غرق تو باشم ولی مرا
با تُنگ، در مقابل دریا گذاشتی!
آرامش جان …
من را در حصار آغوشت حبس کن
تا صدای قلب تو را رساتر بشنوم
ای تنها دلیل زنده بودن من
همیشه در کنارم بمان
گاهی خوابت را می بینم
بی صدا، بی تصویر
مثل ماهی در آب های تاریک
که لب می زند و معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
یا بوسه هایی از دلتنگی
در این شبِ پوشیده
از برگ گلِ کوکب
دلم، دیوانه بودن
با تو را می خواست
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هرچه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود …
در همین حوالیِ آشنا
کنار خیابانی پر از خاطرات مانده
مردی هنوز هم منتظر است
دلت که گرفت
روزهای خوب را فریاد کن
من صدای عشق را می شناسم
دوباره به دوست داشتنت
برخواهم گشت …
چه آرامشی در من است
وقتی با منی
و چه آشوبیده ام بی تو !
دور نشو
مرا از من نگیر
من حوالی با تو بودن را دوست دارم
بیا با هم عکس بگیریم
یک عکس دونفره
من به دوربین نگاه کنم
تو به من
نمی خواهم چشمانت
در تاریخ ثبت شوند
گویند که هر تیره شبی را سحری هست
گویا سحری نیست
شبِ تیره ی ما را
وقتی خدا میخواست تو را بسازد
چه حال خوشی داشت، چه حوصله ای
این موها، این چشم ها، خودت می فهمی ؟
من همه این ها را دوست دارم !
و ببوس مرا بی وقفه
باز هم بلند بلند ببوس مرا
آری، عشق همين سفرهای
طولانی را می طلبد …
آخرین قصه مگوی منی
مثل آیینه رو به روی منی
تو همان قدر آرزوی منی
که منِ بینوا امید توام!
هی بزرگ و بزرگ تر می شوم
وقتی می فهمم که عشق
از من، از تو
چه «ما»ی قشنگی خواهد ساخت …
موهایت ادامه یک رودخانه است
و دستانت ادامه یک درخت
شانه هایت کوه پایه است
و چشمانت ادامه خورشید
چیزی به من بگو که فراتر از حرف باشد
و جانم را لمس کند؛
چیزی بگو
مثلاً بگو کنارت هستم …
تصاویر بدون نوشته برای پروفایل خاص | سایت فتوکده
آمانج
۰۸ مرداد ۱۴۰۰
عالی بودممنون
محمد
۱۴ فروردین ۱۴۰۰
متشکرم