متن پاییزی عاشقانه برای اینستاگرام با جملات پاییزی زیبا و احساسی دونفره سال ۱۴۰۰ و جملات کوتاه غمگین پاییزی جدید را می خوانید
این برگریزانِ پاییز
جان می دهد برای عاشقی
دستِ دلبر را بگیری
و از هیاهوی جهان دور شوی
غرقِ بوسه و آغوش
دوستت دارم بگویی و بشنوی
آدمی با همین بهانه ها زنده می ماند
بوی نمِ باران و هوای دلبرانه
فکر کن..
گم شوم میان چهارخانهی پیراهنت
گرم شوم از گرمای آغوشت
_____________________
از بس که خدا عاشق نقاشی بود
هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید
یک بار ولی گمان کنم شاعر شد
یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید
_____________________
به غم باغبانی فکر میکنم که با اندوه
بر سر باغچه ی کوچکش نشسته است
و نمیداند چگونه به گل هایش
از آمدن پاییز بگوید که آن ها نمیرند…
این غم را منی که
روزی
به دلم فهمانده ام تو دیگر نیستی خوب میدانم…
_____________________
یخ زدنم بهانه بود …!
دلم
آغوش و دستان گرمت را میخواست
و گرنه پاییز و این همه سرما …؟!
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ هایِ تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سالِ پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
_____________________
گفتی پاییز را دوست داری
می دانستم با او نسبتی داری
هردو
مهری دارید
که بر دل می نشیند
_____________________
اما امروز …
در محاصره ی پنجره های پاییز
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم
چیزی بپوشم و تو را
ای پیراهنِ بافته از گل پرتقال
و شکوفه های شب بو
صدا کنم …
_____________________
پاییز که میشود
آدم ها بیشتر به عشق فکر میکنند
پاییز که میشود
دل آدم ها تنگ میشود برای رویاهایشان
برای کسی یا چیزی که شاید
هیچگاه در زندگیشان نباشد
دفتر نقاشی خدا همیشه زیباست؛
اما فصل پاییز را برای دل خودت
آرام تر برگ بزن؛
و تمامی رنگ ها را به خاطر بسپار …
که عشق لابلای همین رنگهای زیباست
_____________________
صبح باشد
پاییز باشد و بوی پرتقالی ات
حالم را عوض می کند …
هوای عاشقی ات می زند به سرم
در کوچه های نارنجی فریاد می زنم
تو
همه ی عمر منی
بگذار دنیا بداند
تمام قد دوستت دارم …!
_____________________
تلفیق دو عطر
زندگی یعنی این …
لبخند دو چتر
زندگی یعنی این …
پاییز برای عشق فصل خوبی ست
نقطه سر سطر …
زندگی یعنی این !
_____________________
عصر پاییز باشد
من باشم و دلتنگی
و یک فنجان چای داغ
یک دنیا عشقِ سرخ
یک بغل برگ زرد
و یک خیال نارنجی
وای اگر تو هم بودی
چه محال شیرینی!
حال دلت که خوب باشد …
پاییز می شود قشنگ ترین فصل
_____________________
باز پاییز آمد و عطرش مرا بیمار کرد
بوی باران، برگریزان، عشق را بیدار کرد …
_____________________
پاییز
هوای توست
در سرم که می پیچی
برگ ریزان شعرهایم شروع می شود
_____________________
از امروز
دیگر نگو دوستت دارم
می ترسم
از شادی بال درآورم
پاییز مرا با پرستوها کوچ دهد
تو تنها بمانی
_____________________
چه فرقی می کند عزیزم
مهر باشد یا آبان و آذر ماه
وقتی تو باشی و پاییز باشد
باران، برگ ها و ابر باشد
زندگی رنگ دیگری دارد
مثل خرمالو های رسیده ی حیاط مادربزرگ
مثل عطر دارچین چای های عصرانه
مثل باران پاییز، مثل عود
مثل انار دانه دانه با گلپر
مثل موسیقی خش خشِ برگ ها
مثل نوشتن آخرین خطِ
مشق های دوران کودکی
مثل عید، مثل آب بازی
چیزهای خوب ساده اند!
و تنها شنیدن اسم شان
کافیست تا خوب شود حال دلت
نبودشان زندگی را متوقف نمیکند
اما زندگانی را تلخ خواهد کرد
درست مثل تو …
_____________________
پاییز را باید
با چشمهای تو نگاه کرد
و گرنه برای من
دیگر عاشقانه نیست
این رنگهای پژمرده ی خیابانها !
_____________________
بیا …
بوی پاییز را حس می کنم
می دانم در راهی
می دانی عاشقم
عاشق تو
عاشق پاییز
عاشق برگریزان
بیا …
می خواهم پاییز را در آغوش تو نفس بکشم
_____________________
پاییز شاید
همین دختر خجالتی رو به روی توست
که وقتی می گویی : دوستت دارم
صورتش گل می اندازد و هزار رنگ می شود
_____________________
لباس گرم نمی خواهد
این پاییز سرد
#تو هستی
دلم قرص است
بگذار پاییز بیاید
بتازد، ببارد
من در آغوش تو
تا همیشه غرق بهارم
_____________________
نمی دونم چی شد اما
از اینکه هستی خوشحالم
چه پاییز قشنگیه
توی تقویم امسالم
_____________________
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
نه موسیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگ
و من هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم …
_____________________
مرا ببوس
بگذار پاییز سر درگم شود
که عشق از او آغاز شد
یا از بوسه های تو …
همین که تو را می شناسم
تمام پاییز نوش جانم
چه باشی، چه نباشی
_____________________
پاییز استاد دلتنگیست
از خاطرات اویی که رفته
برای اویی که مانده
سنگ تمام می گذارد
_____________________
هوای پاییز بوی دلتنگی می دهد
تو نیستی و نمی دانی
پاییز که باشد
آدم دلش چندبار بیشتر تنگ می شود
_____________________
دستانم بوی عشق می دهند
بوی انار و خرمالو
آنقدر که کوچه های پاییز را
دست در دست خیالت قدم زدم
وقتی من از چشم تو می افتد
پرنده، از چشم آسمان
و برگ، از چشم درخت
پاییز، آغاز می شود !
_____________________
نبودنت را
پشت کدام پنجره جا گذاشتی
که پاییز
همه چیز را بر باد داد
جز نام ترا
که برگ تنهایی من است
_____________________
پاییز
فصل نشدن هاست
تا می آیی فراموش کنی
باران میزند…!
تا می آیی حالت را خوب کنی
غروبش دلتنگت میکند
_____________________
فصلی در راه است
با اشک هایی که هنوز
بر گونه ی خیابان نیفتاده
خشک می شوند
و عشق پنهانی ترین رازِ پاییز است
دلم تنگ است !
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس بارانیست
نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانیست …
_____________________
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسهی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد
مهر با بیمهری و نامهربانی می رسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد
بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست ؟
بی تو حتی فکر باران هم خیال انگیز شد
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفس کرد و عطر آمیز شد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
_____________________
عطسه هایم عرصه پاییز را پر کرده است
حرف رفتن می زنی
هی صبر می آید فقط
_____________________
تقویم را
از هرطرف که ورق می زنم
پاییز است …
صدای رفتنت در تمام روزهایش پیچیده
و از گریه های من همه فصل ها بارانیست
دنیای این روزهایم پاییزیست
هم زیباست هم غم انگیز
زیباست زیرا که
از نو همه چیز را شروع کرده ام
و غم انگیز است به خاطر
تمام خاطرات تلخی که از تو در خاطرم مانده
_____________________
اصلا من به جهنم
پاییز دلش میگیرد اگر من را بی تو ببیند
_____________________
بیا پاییز و جادو کن
قلبم مدتهاست که یخ زده
بیا و با خودت برایم یک سبد عشق بیاور
_____________________
اینجا آسمان ابریست، آنجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز، آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است، آنجا را نمی دانم
این هوا، هوای دلگیریست
فصل قلبم پاییزیست
آسمان قلبم ابری است
دلم گرفته، این چه دردیست
_____________________
بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز
_____________________
فصلی در راه است
با اشک هایی که
هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده،
خشک می شوند
و عشق پنهانی ترین رازِ پاییز است
_____________________
پاییز باشد و باران باشد
و جاده ای خیس بدون تو …
این غم انگیز ترین حالت تنها شدن است
وفادارم چون پاییز
غمگینم چون پاییز
عاشقم چون پاییز
ببار و با خودت ببر تمام غصه هایم را
________________________
As long as autumn lasts, I shall not have hands, canvas and colors enough to paint the beautiful things I see
تا زمانی که پاییز ادامه داشته باشد دست ها ، بوم ها و رنگ های من برای نقاشی کردن تمامی زیبایی هایی که مشاهده میکنم ، کافی نخواهد بود
_____________________
تمام شهر پاییزی را با تو قدم زده ام
خودت جوابگوی خیابان های پاییزی بی من باش
_____________________
میان همهمه برگ های خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
پاییز
فصل رسیدن انارهای سرخ است
و انار
چه دل خونی دارد
از رسیدن
_____________________
پاییز خوب است، پاییز عاشق است،
عاشقى کن، پنجره ات را به رویش باز کن
هوا هم هوایى شده است، دلش عاشقى مى خواهد
_____________________
پاییز سرد و بی رحم نیست
فقط جسارت زمستان را ندارد
ذره ذره زرد میکند
اندک اندک جان میستاند
قطره قطره میگریاند
پاییز سرد نیست؛ نامهربان است
_____________________
چشم انتظارت مینشستم
وقتی که باد پاییزی
برگها را از تن درختان میتکاند
حالا بدون من
دور از من
چه کسی چشم به راهت نشسته
که اینگونه برنمیگردی
آنجا را نمی دانم!
اما اینجا بی تو، بدونِ آغوشت
خیابان به خیابان، برگ به برگ
پاییز به شدت دارد اتفاق می افتد …
_____________________
همیشه که پاییز
فصل عاشق شدن، قدم زدن
و شعر خواندن نیست !
گاهی هم فصلی ست که می شود
روی بعضی از خاطره ها
مثل برگ های ریخته شده ی درخت
پا گذاشت و رفت..!
_____________________
وقتی پاییز رو کنارت جا گذاشت
وقتی که رفت و تو رو تنها گذاشت
شاید اون موقع بفهمی هیچ وقت
هیشکی اندازه من دوستت نداشت
_____________________
همه برگهای تقویم را
به دنبال تو شمرده ام
برگ های سیب
برگ های انگور
پاییز اما
فصل خرمالوست
فصل گس تنهایی
_____________________
And the sun took a step back, the leaves lulled themselves to sleep and autumn was awakened
و خورشید یک قدم عقب میرود ، برگ ها خود را میخوابانند و پاییز بیدار شده است
پاییز منم که هر روز چهرهی زردم را با سیلی دروغ هایت سرخ میکنم تا هرگز نفهمی آنکه بهار سبزم را به خزان نشاند تو بودی
_____________________
در پاییز هر ثانیه به اندازه ی یک عمر میگذرد، بیا این لحظه های طولانی کنارم باش که من بی تو از هر پاییزی غمگین ترم…
_____________________
عاشق که باشی، پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک می خورد
_____________________
به یاد رسم دلتنگی
به یاد لحظه هایم باش
در این پاییز تنهایی
تو تنها آشنایم باش
_____________________
پاییز که می شود
همه چیز می افتد
برگ از درختان
و هوای تو در دلم
هوای پاییز بوی دلتنگی می دهد
تو نیستی و نمی دانی
پاییز که باشد، آدم دلش
چندبار بیشتر تنگ می شود!
_____________________
لهجه خندیدنت
چه به لبهایت می آید
مانند نوبرانه های انار!
روی شاخه های پاییز …
دیدنش لذت بخش است اما
وسوسه چیدنش آدم را دیوانه می کند …
_____________________
مثل پاییز دلنشینی!
باید عاشقت شد
آن هم نه موقت
از حالا تا تمام عمر …
_____________________
پاییز تفسیر شاعرانه ای
از قدم زدن های من و توست
که خداوند در یک فصل
خلاصه اش کرد!
_____________________
عاشقانه ترین حالت پاییز
آنجاست که جز خیالت
دلیلی برای قدم هایم ندارم!
عکس و متن در مورد پاییز
Zohre
۲۹ شهریور ۱۴۰۰
خیلی خیلی عالیییییییییییییییییی بود ❤❤❤❤❤❤❤❤??????????????????
هانده ارچل
۳۰ آبان ۱۳۹۸
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود