.
بیا شلوغش کنیم
آنقدر که دنیا درهم بریزد
بعد تو دست مرا بگیر
مرا ببر جایی دور
جایی که ایمان من به تو
ایمانِ تو به من
و ایمانِ ما به عشق
گم نشود میان هفت رنگی روزگار
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن
ما در این عالم که خود کُنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
تو سکوت می کنی
و فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید …!
نگه داشتن یک زن
بلد بودن می خواهد
یک زن از تمام مردانگی یک مرد
هیچ نمی خواهد
جز یک خیال راحت
که همانطور که هست
بی هیچ توقع و پنهان کاری
دوستش بداری
وقتی ارزش زیادى قائل میشی
برای کسی که لیاقتشو نداره
ضربه ای میخوری که لیاقتشو نداری
اگر دستم رسد روزی
که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را
شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم
که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
هر چیزی
میتونه یه زن رو خوشحال کنه
اما #توجه خوشبختش میکنه !!
زندگی را وجب وجب گشتم
تا کسی اهل دردسر باشد
یک نفر از نژاد تابستان
لااقل از تو گرمتر باشد
میان تمام پرسه زدن های عالم
چه صفایی دارد
در حوالی تو
در هوای تو
در آغوش تو …
مرا ببخش
اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات
آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز
باز کن پنجره را؛ صبح دمید …!
مهربونم
تو
رنگ می دهی
به لباسی که می پوشی
بُو می دهی
به عطری که می زنی
معنا می دهی
به کلمه های بی ربطی که، شعرهای من می شوند
سوختم
ولی چه بیهوده !
درست مثل سیگاری روشن
میان لب های زنی که سیگاری نیست …
عکس و متن با نوشته برای پروفایل | سایت فتوکده