.
شبها که دلتنگت میشوم
از این شانه به آن شانه
فقط غلت میزنم
مثل یک ماهی جدا شده از دریا
باید ببینی جان دادنم را
قرار بود مرگ مارا از هم جدا کند …
و مرگ حتما دختریست با مو های مشکی
کمی بهتر از من که تو دوستش داری
و دست در دست با او قدم میزنی
یک روز هم وقت بگذارید
و تمام عکس هایتان
را از اول آشنایی تا روزی که جدا شدید
را کنار هم بچینید
ببینید از کجای داستانتان لبخندش شل شد
ساعت ها جلوی آینه برای دیدنتان وقت صرف نکرد
از کدام عکس چشم هایش ندرخشید
یک روز وقت بگذارید
و شر این همه سوال را از ذهنتان کم کنید
به من گفتی پر از آینده باشم
تو رفتی همچنان در خنده باشم
تو دریای منی،من ماهی تو
جدا از تو نباید زنده باشم
از رفتن تو قافله ای رفت ز شهرم
آرام جدا، صبر جدا، هوش جدا رفت
بی تو اینجا که منم؛ سخت هوا بارانی است
دل جدا،ابر جدا، چشم جدا، بارانی است
هی نگو پاییز است ،نگو معمول است!
چشم هایی که کویر است چرا بارانی است؟!
بی تو، عطار ترین شاعر این شهر گریخت!
و از آن لحظه ی غمگین،همه جا بارانی است!
گفتم آرام شوم باز کنم قرآن را
دیدم ای داد ! الف..لام خدا بارانی است
چتر بردار، از آغاز غزل تا آخر
اول و آخر هر قصه ی ما،بارانی است
زندهام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
من چیزهای زیادی از دست داده ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می برد
و تو تا آخر عمر در به در دنبال خودت می گردی
رفتنت تلخ تر از قهوه ای
بود که باهم خوردیم
تلخ تر و دردناکتر از رفتن تو
حماقت من است که هنوز بیادت
در همان کافه قهوه تلخ می خورم
چه فرقی می کند دنیا تو را پَر داده یا من را
جدایی حاصلش مرگ است، اگر از لاله لادن را …
کسی از دام چشم و موی تو بیرون نخواهد رفت
که من عمریست سرگردانم این تاریک و روشن را
تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را
منم آن ایستگاه پیر تنهایی که می داند
نیاید دل سپرد این عابران گرم رفتن را
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری
که پُل ها خوب می فهمند معنای گذشتن را
لعنتی
قلبم درد میکند
نه به بهانه جدایی
و نه حتی تنهایی
تحمل دیدن تورو در کنار دیگری ندارم
پرستو ها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنان که دلداری ندارند
به عشق و عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برا تو چه آسان
ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
بايد به آغوش عکس هايت پناه برد
از شر شب های مطلقاً بی تو …!
ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت
بی تو دیگر
سر ساز و دل آوازم نیست
شرمم کشد
که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام
بس است همین شرمساری ام
بی تو …
هیچ میشود
تمامِ من …!
به خدایی که در این نزدیکی ست
من تو را
باز تو را با همه تنهایی خود می خواهم
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
عکس نوشته پروفایل غمگین جدایی | سایت فتوکده
محمد
۰۸ شهریور ۱۴۰۰
دلم واسه خنده هاش ،مهربونی هاش،واسه همه چیزش که عاشقانه بود تنگ شده بااینکه کیلومترها فاصله داریم وقلبمون یکی هست?از این بدتر اینه ک چندین سال خبر نداشته باشی من اول ازخدا میخوام سلامت باشه ?sm??
سهیلا
۰۴ شهریور ۱۳۹۹
دل ادما که تنگ باشه حتی یه جای خالی متن هاهم برایش پر معناس
فاطمه
۱۳ تیر ۱۳۹۹
عالی
ریجینا
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
الهی نیاد اون روزی که عاشقش باشی و عاشقت باشه ... نخوای وابسته شه چون میدون یاخرش به هم نمیرسید ، نتونی بهش بگی تموم کنی رابطه رو ... تلخی جایی که میدونی تا آخر عمر باید هر دوتون تظاهر کنید دیگه هیچی بینتون نیست و نبوده و حالتون خوبه .....
پریسا
۱۳ دی ۱۳۹۸
ایووولادمتون گرم
پریسا
۱۳ دی ۱۳۹۸
عااالیییی بووودمرسی