بیوگرافی امیر سهیلی بازیگر و همسرش پریسا تهرانی زاده با عکس دخترش رسپینا و ناگفته های شهرت اش را می خوانید
امیر سهیلی متولد ۳۰ شهریور ۱۳۵۴ در کرمانشاه، بازیگر است
از ۱۴ سالگی وارد تئاتر و سپس رادیو شد سپس نوشتن را با مجموعه «زندگی به شرط خنده» شروع کرد و با بازی در مجموعه «محله گل و بلبل» و فصل چهار «نون خ» دیده شد
امیر سهیلی (Amir Soheili) به عنوان فرزند دوم خانواده در شهر «کنگاور» دیار معبد آناهیتا در مرز کرمانشاه و همدان به دنیا آمده است
یک برادر بزرگتر به نام «مجتبی» و یک خواهر کوچکتر به نام «نجمه» دارد، مادرش در قید حیات بوده و پدرش در سال ۱۳۷۲ فوت کرده است
در سال ۱۳۶۸ وقتی ۱۴ ساله بود توسط «علیرضا نادری» (کارگردان) از مدرسه وارد تئاتر شد و به همراه شهرام عبدلی و محسن تنابنده در یک گروه تئاتر کار می کرد
خودش می گوید اولین بازی حرفه ای من در تئاتر با نمایش «جریان عصبی» حسن وارسته آغاز شد
بیوگرافی امیر سهیلی بازیگر
بعد از تئاتر توسط امیرحسین مدرس به رادیو راه یافت و در برنامه «جمعمون جمعه» نقش یک شاگرد بقال را بازی و صداپیشگی کرد
سال ۱۳۸۴ در مجموعه نود قسمتی «زندگی به شرط خنده» جزو گروه نویسندگان به کارگردانی مهدی مظلومی بودم و سعید آقاخانی دستیار کارگردان بود
او یکسال بعد با سریال «ما چند نفر» کنار چهره هایی چون مهدی پاکدل، سام درخشانی و شبنم قلی خانی نقش فرعی را ایفا کرد
عکس امیر سهیلی و مادرش
همكاری من در حوزه كودک با گروه عمو پورنگ آغاز شد
چند سال پیش در یكی از برنامه های عموپورنگ كه در شبكه یک تولید می شد، نویسنده بودم و هم میان برنامه ها و هم متن بخش های زنده را می نوشتم و خالق سه یا چهار تیپ هم بودم
همین آشنایی باعث شد از سال ۱۳۹۱ با مجموعه «هزار و شصت و شونزده» در نقش عروسکی سلطان اولین کار بازیگری در حوزه کودک را شروع کنم
در ادامه از سال ۱۳۹۴ با مجموعه «محله گل و بلبل» در نقش بلبل خان بسیار مورد توجه قرار گرفت و در همه سه فصل و در حدود ۲۸۰ قسمت آن حضور داشت
آقای سهیلی نوروز ۱۴۰۲ با نقش رامین در سریال نون خ همکاری دوباره ای با سعید آقاخانی شروع کرد و بسیار نیز در نقش خود مورد توجه قرار گرفت
عکس امیر سهیلی در سریال نون خ
امیر سهیلی سال هاست با خانم پریسا تهرانی زاده ازدواج کرده که ثمره این زندگی یک فرزند دختر بنام «رسپینا» می باشد
عکس امیر سهیلی و دخترش
ساز تنبور را به خاطر علاقه ای که به آن داشتم، خودم یاد گرفتم، کسی به من آموزش نداد و آواز را هم از دایی ام محمد شمشادی آموختم
به فرهنگ اقوام علاقه مندم و وقتی به شهرهای مختلف سفر می کنم با عطش به زبان و لهجه آنها گوش می دهم، انعکاس این موارد در رسانه، فرهنگ ما را غنی می کند
هميشه نظرم بر اين است، ما انسان ها به دنيا آمده ايم تا فقط خوبی كنيم و از هر ثانيه زندگی مان استفاده كرده و به خلق خدا خدمت كنيم و تلاش من هميشه حول اين محور بوده است
برای من هیچ وقت بزرگی و کوچکی کار مطرح نیست و برای همه کارهایم نهایت تلاش را میکنم، مثلا وقتی کنار عمو پورنگ نقش شیر را بازی کردم، در آهوی پیشونی سفید نقش خرس پلیس را داشتم، در سریال کوبار نقش یک آدم شیرین عقل را ایفا کردم و در برنامه «صبح جمعه با شما» تیپهای مختلف را گفتم و ششدانگ توانم را گذاشتم
از کودکی جنگ را میشناسم، صدای آژیر را میشناسم، بمب شیمیایی، صدای انفجار موشک، صف های طولانی نفت، کپسول گاز و نان …
در نهایت جنگ برای زندگی و رانده شدن از سرزمین پدری، هنوز صدای مویه های زنان و مردان مرزنشین را یادم هست که با حمایت همسایه هایمان با تمام غرور شکسته شده شان زندگی میکردند
يادم مياد زمان جنگ وقتی پولی برای خرید وسایل نقاشی رنگ و روغن نداشتیم، مادرم النگوهایش را فروخت تا من بتونم روی بوم سفيد نقش بزنم
پدرم سال ها با يه كليه ولی به عشق خانواده زندگی كرد، يادمه اواخر عمر شريفشون دكترها از خوردن خيلی از غذاها منعشون كرده بوند و فقط به انداره كف دست نون با سبزی می خورد
سر سفره ماها غذای خوب ميخورديم و ايشون بايد غذای رژيمی ميخوردند اما می گفت وقتی شماها با لذت غذا ميخوريد انگار دنيارو به من ميدند