عکس پروفایل خیلی غمگین عاشقانه جدید با نوشته های احساسی از رفتن عشق و تنهایی و تصاویر غمناک را می خوانید
تو شوخی شوخی دل میبُردی
و من جدی جدی عاشقت شدم
تو جدی جدی رفتی
و من شوخی شوخی تموم شدم …
شب هایم را با خیالت
صبح می کنم
و روزهایم را با خاطراتت شب
چه زندگی زیبایی
نیستی و اما هستی …
پشت كدام پنجره بايستم
كه تو را انتظار نكشد؟
و زير سقف كدام آسمان
نفس بكشم
كه عطر تو گيجم نكند؟
دلتنگم …
و هيچ چيز جز تو
حال مرا خوب نخواهد كرد
آری، تو عشق بودی
این را از رفتنت فهمیدم
وگرنه این شهر هرگز
این چنین سرسنگین نبود
در میان تمام داشته ها و نداشته هایم
نداشتن تو عجیب به چشم می آید
چنانکه ندارمت اما شب ها
سر بر شانه ی تو به خواب می روم
و صبح ها در رویای تو چشم باز می کنم
شاید عشق همین باشد
ندارمت اما دوستت می دارم
آدم ها می روند تا بمانند
گاهی در آغوش یار
گاهی از آغوش یار …
وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد
مثل کم داشتن یک وزیدن، یک واژه، یک ماه …
من فکر می کنم در غیاب تو،
همه خانه های جهان خالیست
تا دیروز …
فکر می کردم
تمام قله های جهان را می توانم فتح کنم …
تازه امروز فهمیدم چه نفس گیر است
بالا رفتن از پله های خانه ای که
تو دیگر در آن نیستی …!
چشاتو ببند
چشاتو ببند تصور کن داری از ته دل بلند بلند میخندی …
حس خوبیه نه ؟ حالِ خوبی داره
حالا تصور کن وسط خندیدنت
یکی محکم بزنه درِ گوشت …
ببین؛
ببین رفتنت دقیقاً اینجوری بود
همین اندازه عجیب
همین قدر دردناک !
دلتنگی حادثه ایست که خبر نمی کند
گاهی یک دفعه می آید
می نشیند روی دلت …!
کنار هم نشسته بودیم
زل زده بودیم به آسمون
پرسید از چی میترسی؟
نگاش کردم و گفتم از تنهایی؛
بغلم کرد …
پرسید الان چی؟
گفتم هنوزم از تنهایی
اما حالا بیشتر
خیلی بیشتر
در آسمان
همچون نقطه ای از من دور شدی
کجا رفتی ای بادبادک قصه های من
مدارا می کنم با درد
چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم
چون مرهم نمی بینم
عشق مانند بیمار شدن است
نمی دانی چطور اتفاق می افتد
عطسه می کنی
یکهو می لرزی
و دیگر دیر شده است …
تو سرما خورده ای
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد
در نبودت اطلسی های حیاطِ خانه ام پژمرده اند
واژه ها در وصف جنگ عقل و دل درمانده اند
این خزانِ غم زده بر من شبیخون میزند
کفشهایم خسته، همچون چکمه فرمانده اند
همیشه بعد از رفتن یه نفر
رفتنِ بقیه برات بی اهمیت ميشه
و این بهترین حادثه تلخ زندگیِ !
هر بار كه استخاره كردم
خوب نيامدى
بهتر بگويم؛ اصلاً نيامدى …
حالا تو را در تک تک دانه هاى تسبيح جستجو ميكنم
اين بار براى داشتنت
پاى خدا را وسط كشيده ام
رفتن داریم تا رفتن
گاهی کسی با دلش میرود
گاهی هم با پایش
یک رفتن هم داریم
فقط اسمش رفتن است
اما نه کسی جایی میرود
نه دلی از دلی کنده میشود و این عذاب است …
تو چه دانی
که پس هر نگاه ساده من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی است …
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم
بی قرارىِ رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
بعد از تو
نیمی از من رفت و من
نصفه و نيمه ماندم
اما تو نگران من نباش؛
همان نیمه را هم خاطراتت
پُر خواهند کرد …
تو
انتخاب من نبودی
سرنوشتم بودی
تنها انگیزه ی ماندنم؛
در این زندگی بی اعتبار
بعضى عطرها را
نميشود با بينى استشمام كرد
اما ميتوان با قلب
بوى تلخشان را حس كرد
مثل عطر خاطرات تلخ تر از قهوه
كه ماندگار ترينند
بر روى لباس احساس
آدم ها گاهی می روند
که برگردند اما
ابر می شوند و می بارند
در سرزمین دیگری
دگر درمان دردش دیر شد دل
چه زود از سِیر عالم، سیر شد دل
دل پیران جوان دیدم ولی من
جوان بودم که ناگه پیر شد دل
رفتنت آنقدرها که فکر می کنی فاجعه نیست
من مثل بیدهای مجنون
ایستاده می میرم …
یک متن ساده را صدبار می خوانم
و هیچ نمی فهمم اش …
نگو که رفتنت عوارضی نداشت
رفتن همیشه با گفتن خداحافظ
یا دست تکان دادن های دیدار آخر نیست
گاهی آدم ها با اینکه کنارت هستند
اما غزل خداحافظی را برایت خوانده اند
با نادیده گرفتنشان
بی توجهی ها ، بی احترامی ها
و چه بسیارند ماندنی های رفته
امروز من …
ته مانده ی زنیست
که پشت پای رفتنت ..!
هنوز هم در تنهایی تمامت را
با اشتیاق به آغوش میکشد …
میشود وقت رفتنت
آن پوتین بندی ات را بپوشی؟
بگذار چند لحظه بیشتر ببینمت …
نرو تنهام نذار با درد وغم هام
اگر چه دلخورى از خيلى حرفام
به قرآنى كه از سايه اش گذشتم
به جون هر دوتامون خيلى تنهام …
هر روز دارد
دلم تنگ تر می شود
نمی دانم، شاید هم امشب
روی اولین دیوار مهربانی
آویزانش کنم
تو میدانی از مرگ نمیترسم
فقط حیف است هزار سال بخوابم
و خواب تو را نبینم
وقتی تصمیم به ترک چیزی گرفتی
هرگز به آن بازنگرد
حالا چه بخواهد
سیگار باشد
یا چای
یک آهنگ
یک آدم
یک احساس
هر چه !
حتی یک خودت که بوده و نباید باشد
هرگز برنگرد،
تو تنها برنخواهی گشت
یک ترس مداوم
پا به پای تو زندگی خواهد کرد …
بعد از رفتنت
نسبت به هر چیزی دلهره دارم
به باز شدن در
زنگ تلفن
پیامک گوشی
صدای آشنا
نم باران
راه همیشگی
دلهره هایی که
هیچ کدامشان
تو نیستی
تو یادت نیست
ولی من خوب به یاد دارم
برای داشتنت دلی را به دریا زدم
که از آب می ترسید …
من دلم روشن است
روزى تو از راه مى رسى
و كوچه بوى عطر تو را مى گيرد
ديوارها گل مى دهند
پنجره ها عاشق مى شوند
و خانه ام خوشبخت
آن روز براى تمام خستگى هايم
يک صندلى رو به روى تو كافی ست
شنیده بودم
می گویند مرد که گریه نمی کند
ولی با چشم خودم دیدم که گریه میکرد
سربازی که از داغ عشقش
هق هقه می زد
گلم
اگر حتی به بهانه سرفه كردن
يكبار ادای بغض كردن در می آوردی
اگر با كنايه هم به من ميفهماندی
كه گاهی فقط گاهی
به من فكر می كنی
هرگز اين سفر را شروع نمی كردم
You left like I was
never a reason to stay
جوری رفتی که انگار
دلیلی برای موندنت نبودم
به تو قول دادم
که دوستت نداشته باشم
سپس در برابر این تصمیم بزرگ
وحشت کردم
به تو قول دادم که برنگردم
و قول دادم از اشتیاق نمیرم
اما مُردم و بارها برگشتم
بارها تصمیم گرفتم که دست بردارم
اما یادم نمی آید دست برداشته باشم …
چه می شد اگر خدا
آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانه آسمان جا داد
آن که رودخانه ها را به رقص درآورد
و کوه ها را برافراشت
چه می شد اگر او ، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته تر
تو را زیبا کمتر
تو را می جویم فراتر از انتظار
فراتر از خودِ خویشتنم
و آنچنان دوستت دارم
که نمی دانم
کدامیک از ما غایب است …
اوج عاشقانه ها
جمله ایست که میگوید:
میخواهم بروم …!
و این یعنی دلش میخواهد
آنقدر عاشقی کنی و برایش شعر بگویی
که قانع شود بماند …
کسی که قصدش رفتن باشد
بی خبر می رود …!
باید جای من باشی تا بفهمی
وقتی باران می بارد
تنهایی پشت یک پنجره
چقدر عمیق می شود …
و من منتظر تو خواهم ماند
همچون کلبه ای تنها
تا دوباره مرا ببینی
و در من زندگی کنی
و تا آن زمان پنجرههایم
درد خواهند کشید …
بعد رفتنت
نه آغوش پنجره
اشتیاقی به صبح دارد
نه خلوت شب
میلی به ماه و ستاره …
من ماندهام
و پردههای آرام این اتاق تیره
و تارهای عنکبوت
اینجا احتمال زندگی کم است
بر نگرد..!
گاهی تنها چیزی که
مرا به زندگی پیوند می دهد
فراموشی دنیاست
یک فنجان چای
نسیمی آفتاب زده
و یک موسیقی آرام
چیزی شبیه صدای تو
تنهایی آدمها بزرگ است
خیلی بزرگ
شاید به وسعت یک دریاست
اما برای پر کردنش
یک لیوان محبت کافیست
کاش اینجا بودی
همین کنار خودم
و من یادم می رفت
که خستهام
خوابم
ویرانم …
شب ها
عجیب با خیال تو
هم آغوش می شوم
آنقدر که
بوسیدنت تمامی ندارد
تا دست تو را به دست آرم
از کدامين کوه میبايدم گذشت
تا بگذرم
از کدامين صحرا
از کدامين دريا می بايدم گذشت
تا بگذرم …
آنجا که هیچ نیست
به یاد بیاور که
دوستت دارم …
در من کسی جان می دهد هر شب
با خاطراتی سرد و تکراری
دیوانه جان کی می شود اصلاً
از حال و روزم دست برداری !؟
دل شکسته
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
سلام خیلی خوب بود من پسرم با یک دختری 10 سال بودم ولی امشب فهمیدم دوستم نداره اخه چرا فقط ما جونا باید اسیب عشق را تحمل کنیم 😭😭
دخترک غم
۳۰ بهمن ۱۴۰۰
دلم رااتیش زدوشکست کسی کع براش میمردم خدایاچرااینقدپسرابی احساسن وجودم دردمیکشه بارفتنش 😭😭😭😭😭😭
علی
۲۹ بهمن ۱۴۰۰
هرچه گشتم حاله دلم خیلی بدتر بود پیدا نکردم عکس نوشته دلم را
دلشکسته
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
چنتاش خوب بود بغیش خیلی غمگین نبودن😶
محدثه
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
عالی بودش
ارزو
۲۱ دی ۱۴۰۰
اگر او برای تو ساخته شده من برای تو ویران شدم 🥀
شکیل
۱۷ دی ۱۴۰۰
ولی خوشبحالتون که داغون از پسرا گرفته ولی من از این زندگی گرفته که هیچ وقت روی خوشبختی رو بهم نشون نمیده😤
شکیل
۱۷ دی ۱۴۰۰
وبه سلامتی اونی که مرد بود نه اینکه پشکله زرد بود
شکیل
۱۷ دی ۱۴۰۰
و راستی عاشق میشیم و یا اگه عاشق میشین مرد باشین و پاش وایسین اوکی اون وقت که مردین
شکیل
۱۷ دی ۱۴۰۰
قشنگه ولی بعضی دلها مثل دل من انقدر بهش ضربه زدن که حتی با خوندن این نوشته هایی که همه و به گریه می ندازه ولی برا ماها حتی یک نیشکونم نیست که برا دلمون مرهم باشه
مهدی
۳۰ آذر ۱۴۰۰
واقعا عالی بود نوشته هاتون ممنونم خیلی ممنون...خسته نباشید..دمتون گرم...
جاوید ذبیحی زاده
۱۸ آذر ۱۴۰۰
کاش میدانست ک این قدر دوسش داشتم ک حاضر بودم جانم برایش بدم ولی افسوس ک دلمو شکست 😢
مهدیس
۱۸ آذر ۱۴۰۰
دلبر میگه تا منو داری غم نداری پس چرا باداشتن دلبر غممون اندازه دنیا میشه مثل غم ((از دست دادنش)) آه خیلی غمگین بودن وعالی ممنون
جواد
۱۷ آذر ۱۴۰۰
بسیارزیبابودافرین
زهرا
۱۵ آذر ۱۴۰۰
خوب بود ولی دل من بیشتر از اینا پره کسی که 7سال منو میپرستید حالا ولم کرده دارم میمیرم
نگار
۰۱ آذر ۱۴۰۰
خیلی خیلی خوب بود حال منم شبیه خیلیاش بود وقتی با کسی زندگی کنی ومهری نبینی
محمد
۲۱ آبان ۱۴۰۰
من که داغونم
فاطی
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
عالی بودن ولی کم بود
جعفر
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
عالی بود
غمگین?
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
در دوران نو جوانی از مادرم که دلخور میشودم به دنبال گوگل میگشتم ومینوشتم عکس های غمگین وگاهی دلم میخواست انها راحفظ کنم تا الان به جایی رسیدم که از خود دارم تلفظ شان میکنم ?❤|♡|♡❤?
محبوبه
۲۹ فروردین ۱۴۰۰
دلتنگی خیلی بده?
..
۲۷ فروردین ۱۴۰۰
? عاشق کسی باش که مطمئن باشی اون بشتر از تو تورا دوست دارد و اونم برای همه هست ?
Nafas
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
خوب بود?
مهدیه
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
عالیست
بهنام
۰۴ فروردین ۱۴۰۰
خيلي خيلي بد?
محدثه هادی
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
خدایا این پسرا رو از دنیا بگیر که فکر میکنن دل دخترا اسباب بازی انها است دلم خونه
محدثه هادی
۲۴ اسفند ۱۳۹۹
سلام ممنون از سایتون من خیلی دلم از پسرا گرفته با این عکس نوشتها ارام شدم
بی بخت
۰۹ اسفند ۱۳۹۹
آخ که چه دردایی دارم و هیچ کدوم از این حرفها و جمله ها آرومم نمیکنن
garibe
۲۴ آذر ۱۳۹۹
یه وقتایی بهترین سبک غمه حتی میان خنده هات
پریا
۱۱ آذر ۱۳۹۹
دله من داغون ترازاین حرفاس
شقایق
۰۶ آبان ۱۳۹۹
ممنون عالی بود
ساغر
۲۲ مهر ۱۳۹۹
عالی بود
آریانا
۱۸ مهر ۱۳۹۹
عالی بود
مرسل
۰۹ مهر ۱۳۹۹
خیلی خوب بود
مینا
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
خوب بودولی حیف فقط بود
نــرگس
۱۶ شهریور ۱۳۹۹
گریهـ کردن بده؟ باهاشونـ گریه کردم!?
شادی
۱۶ شهریور ۱۳۹۹
بد نبود ممنون
ریحانه
۲۶ خرداد ۱۳۹۹
ارامش گرفتم خدااااا
Hbibnoori
۲۱ خرداد ۱۳۹۹
خیلی ممنون عالی بود
بری جون
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
واقعااااااااااا عالییییییییییی
مصیبی
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
عالی بود
Mohsen
۲۹ فروردین ۱۳۹۹
خوشم اومد
شکیلا
۲۰ فروردین ۱۳۹۹
عالی بود مرسی
Aylin
۲۱ اسفند ۱۳۹۸
خیلی خوب بود آرامش میدی
امیر علی
۰۹ اسفند ۱۳۹۸
خیلی قشنگ بود عکساتون و نوشته هاتون
ستار
۰۶ اسفند ۱۳۹۸
خوب بوداماتلخ
سحر
۱۷ دی ۱۳۹۸
خیلی قشنگ بود عکساتون
علی
۱۶ آذر ۱۳۹۸
خیلی قشنگ بودند. مرسی
لیندا
۱۶ آذر ۱۳۹۸
خیلی ممنون بابت عکسها
...
۱۸ مهر ۱۳۹۸
بدنبود
مهسا غفاری
۱۳ مهر ۱۳۹۸
خیلی خیلی بد بود
بارانا
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
بد نبود
حسین
۰۸ مرداد ۱۳۹۸
تشکرازعکس ها عالی بودن
م
۲۶ مهر ۱۳۹۷
مرسی از سایت خوبتون