عکس پروفایل دل شکسته عاشق جدید با متن های غمگین به همراه عکس نوشته دل شکسته تنها از عشق دخترونه و پسرانه را می خوانید
گاه گاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم:
آنکه جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز ؟
گفته بودند:
که از دل برود یار٬ چو از دیده برفت
سال ها هست که از دیده من رفتی، لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز …
رفتی و بعد رفتنت، عطر تو بود همدمم
خسته شدم ز حال خود ناله ای بر خدا زدم
حال تمام کوچ هها بعد تو غصه بود و بس
بس که میان پرسه ها، نام تو را صدا زدم
طعم شیرین عشق را
به من چشاندی
رفتی …
نمی دانم گناه دل بستن مرا
می بخشی یا نه …
اما من گناه نبودنت را می بخشم
ولی فراموش هرگز …
بی خود منتظرت هستم و هربار
که صدای به هم خوردن در را می شنوم
از جا می پرم …
بی خود دلم را خوش کرده ام
به پیراهنی مانده روی بند
تو ناگهان رفتی و بادها
هر روز هم که بیایند
چیزهایی که برده اند را
هرگز بر نمی گردانند
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
با چراغی همه جا
گشتم و گشتم در شهر
هیچکس، هیچکس اینجا
به تو مانند نشد
رفتی و از آن همه بودنت
جا مانده دست خطی به روی دفترم
آنگاه که نوشتی:
بی تو پای رفتن ندارم
به قلبم
معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی
که گرفت، شکست، تنگ شد
و کاری از دست من بر نمی آمد
بگذار رک بگویم
خانم، غمگینم
از اینکه بی من غمگین نیستی
از اینکه دلیل خنده هایت من نبودم
هیچ چیز
به اندازه یک کاج سبز
در دل زمستان
قلب بهار را
نخواهد شکست!
شکست خوردم در نبردی
که تو تنها سلاحات
یک قبضه لبخند عاشقانه بود
و غنیمت، دل من بود که بردی
شکست خوردم
با فتح شهری که
تو
در آن نبودی …
به خدا که زندگی بی تو
از من بر نمی آید!
جز آنکه با دوست داشتنت قدم بزنم
جای خالی ات را بغل کنم
و نبودنت را بغض
و نبودنت را شعر کنم
و مگر زندگی
چیزی غیر از داشتنِ توست؟!
آری، تو عشق بودی
این را از رفتنت فهمیدم
وگرنه این شهر هرگز
این چنین سرسنگین نبود
از همان لحظه رفتنت
هر روز کنار پنجره مینشینم
و تنهاییم را بو میکشم
خاطرت هنوز هم
ماندگارترین عطر این روزهای من است
بعد رفتنت
نه آغوش پنجره
اشتیاقی به صبح دارد
نه خلوت شب
میلی به ماه و ستاره
من مانده ام
و پرده های آرام این اتاق تیره
و تارهای عنکبوت
اینجا احتمال زندگی کم است
بر نگرد..!
زخمی که رفتنت به دلم گذاشته
شب ها بیشتر ملتهب می شود
نمی دانم چرا..!
رفتی و بعد رفتنت، عطر تو بود همدمم
خسته شدم ز حال خود ناله ای بر خدا زدم
حال تمام کوچه ها بعد تو غصه بود و بس
بس که میان پرسه ها، نام تو را صدا زدم
من اما بعد از رفتنت
آلزايمر را ترجيح می دهم
به بودن با آدمی كه بخواهد
مدام يادآور تو باشد
تو که رفتی
آب از سرم گذشت
منتظر آوارهای پی درپی هستم
که بر سرم خراب شوند
از دلتنگی ات کجا فرار کنم؟
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم
کجا بخوابم که صدای نفس هات بیاید
کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی
کجایی؟
کجایی که هیچ چیزی
قشنگ تر از تماشای تو نیست
کجا بمیرم
که با بوسه های تو چشم باز کنم
کجایی؟
___________________
این روزها چقدر فکرت
به سرم می زند
و من مثل همیشه
سکوت می کنم
تا خاطراتت از سرم بیفتد
رفتنت که جار زدن ندارد
آریانا
۱۸ مهر ۱۳۹۹
عالی بود